پله پله تا خدا
فصل پس حاجت نیست که سخن دراز کنیم در باطل بودن قول آن جماعت که گمان کردند که خداست که باین شکلهای آسمان و زمین و گیاه و حیوان و انسان درآمده و شعرهای مسجّع و مقفّا برای آن ساختند و ناتوانان شیعه را گمراه کردند گفتند که :
هر لحظه بشکلی بت عیار برآمد ** * ** دل برد و نهان شد
و گفتند : جمال یار که پیوسته بیقرار خود است ** * ** چه در خفا و چه در پرده بر قرار خود است
خود اوست لیلی و مجنون و وامق و عذرا ** * ** براه خویش نشسته در انتظار خود است
و از این قبیل نامربوطها و مثلها برای خدا آوردند که خدا چون دریاست و این خلق چون موج که چیزی غیر از دریا نیست با وجود این موجهای بسیار و همان دریاست که باین شکلها درآمده و گفتند که خدا چون مرکب است و خلق چون حروف که همه حروف همان مرکب است که باین شکلها درآمده است و گفتند که خدا چون یک است و خلق او چون دو و سه و چهار که آنها همه یکهاست که با هم جمع شده است نعوذ باللّه خداوند آنها را لعنت کند و بانواع عذاب خود گرفتار کند که خلق را گمراه کردند و از راه معرفت بیرون کردند آیا نمیدانند که اینها همه ترکیب و تغییر و احتیاج است و اینها از صفات حادث است و در خالق جایز نیست و این قول معنیش آنست که هر سگی و خوکی و انسانی و گیاهی و پاکی و نجسی خدا باشد پس دیگر بنده کیست و خدا که و پیغمبر برای چه و بهشت و دوزخ برای که پس دیگر ایشان را بد نیاید اگر کسی ایشان را بزند و بکشد و لعن کند بجهت آنکه همه خداست باین شکلها درآمده است و کشنده و زننده و لعنتکنندهِ ایشان خداست و اگر برنجند بیجاست سبحان اللّه چقدر مذهب باطلی است از این قرار خدا میخورد و میآشامد و میزاید و تغوّط میکند و این همه انقلابها در او میشود نه این است که این همه تغییر است و تغییر آن است که حالتی تازه بعد از حالتی پیدا شود و نه آنکه حالت تازه نبوده و بعد پیدا شده و حادث است و نه آنکه حادث در خدا یافت نمیشود و نه آنکه اجزای عالم همه بهم محتاجند و نه آنکه احتیاج در خدا یافت نمیشود و نه آنکه خدا خلق را ببندگی خوانده و کتابها از آسمان فروفرستاده و پیغمبران فرستاده و هر کس اطاعت نکرد آن را بانواع عذاب گرفتار کرد پس اگر خدا خود است که باین شکلها درآمده این اوضاع چیست و این عذابها برای چه و این پیغمبران و قیامت و جنت و نار برای که پس چه عبادت کنی و چه نکنی چه بت سجده کنی و چه رو بکعبه کنی فرقی ندارد همه همان خداست نعوذ باللّه از این جهت است که صوفیه فسقه فجره کفره لعنهم اللّه مباحی مذهب شدهاند و از معصیتها دوری نمیکنند و ترک طاعتها میکنند و میگویند ما صلح کل داریم همه طالب حق میباشند اسمش را عوض کردهاند و باک ندارند که مرشد فرنگی باشد یا یهودی یا سنی یا مجوسی باشد و میگویند وقتیکه انسان ریاضت کشید و خود را از کثرات پاک کرد و چشم یک بین پیدا کرد خدا میشود و از این جهت مرشد خدا شده است نمیدانم اگر صلح کل باید کرد پس از چه پیغمبران جهاد کردند و مردم را کشتند و جمعی را کافر و مشرک و نجس خواندند و آنها را واجب القتل دانستند باری علانیه و آشکار میبینی که این مذهب با حکمت عالم نمیسازد و با مذهب حکام خداوند و پیغمبران و شریعت او درست نمیآید و همه آنها کفر و ضلالت است و قائل بآنها از مذهب اسلام بیرون است اگر بیش از این این رساله گنجایش داشت میدیدی که از کفر آنها آن قدر اظهار میکردم که نهایت نداشته باشد و چون با مذهب پیغمبران نمیسازد هیچ مذهب را وانزدهاند و اینها همه از حب ریاست است که میخواهند ادعای خدائی کنند و مریدان آنها را بپرستند و دنیای ایشان مضبوط شود لعنهم اللّه بعدد ما فی علمه من شئ .